پست اومانیسم شرقی نسخه سینمایی
🌑 پستاومانیسم شرقی / نسخهٔ سینمایی
پیشدرآمد: پژواک خاک و ژرفای تاریخ
در عمق زمین ایستادهام،
سخنگوی زخمهایی که هیچ کتاب مقدس، هیچ دیوان مقدس، هیچ قلمی ثبت نکرده است.
اینجا شرق است؛
نه شرق پوشالی، نه شرق افسانهای، نه شرق اشباح باستان.
اینجا شرقِ فروپاشی و زایش است، شرقِ خاک و فریاد و سکوت.
ما وارثان پستاومانیسمیم —
نه بازگشت به انسانمحوری، بلکه عبور از آن.
انسانِ شرقی دیگر مرکز نیست، بلکه خاک است؛
خاکی که گل میزاید، خاکی که فریاد میکشد، خاکی که سکوت را به تولد بدل میکند.
---
پرده نخست: انهدام خودِ انسانی
آمدهام تا انسان را محاکمه کنم،
تا روحش را کالبدشکافی کنم،
تا ببینم پشت پیشخوانِ کلمات مرده، چه اسراری در قفس اندوه خفتهاند.
انسانِ مدرن، افسار مفهوم را در دست دارد،
اما رگهایش پر از خاطرههای شکستهاند،
شریان احساساتش به بانک استثمار وصل است،
صدای درونش بریده، بینغمه، خاموش.
ای انسان سنتی و مدرن،
آیا دیدی دیوارهای معنایت ترک برداشت؟
آیا شنیدی دیالوگهایت به صداهای بیصدا بدل شدند؟
در سکوتت، یقینهایت را سوزاندم،
تا زبانی نو از خاکستر برآید؛
زبان رستگاری، از میان ویرانی.
---
پرده دوم: نیهیلیسم عاشقانه شرق
ای عشق متروک،
ما دو اسیر در قفسی هستیم که نه فولاد دارد، نه سقف.
بیایید آسمان را تکهپاره کنیم،
چون پوستینی کهنه و سرد.
پارههایش را بدوزیم، کفن کنیم،
و در تابوت امید خود بگذاریم.
من به تو هیچ نمیبخشم،
و تو به من همهچیز —
همهچیزی که از هیچ زاده میشود،
همهچیزی که در آستانه نیستی شکفته است.
---
پرده سوم: زایش پستاومانیستی از خاکستریِ خاک
در آستانهٔ ویرانی، کلمه را به صلیب میکشم.
نه برای مرگ، بلکه برای تولد دوباره.
کلام فرو میریزد، اما صدایش دیگر هرگز باز نمیگردد همان «کلمه مرده».
مذهب تازهٔ ما، مذهب سکوت است —
آیینی که در آن لالی نه ضعف، بلکه رستگاری است.
جماعت دیجیتال، گوسفندان بیانتها،
آمینهایشان را با ترجمه ماشینی زمزمه میکنند،
اما من میشنوم:
صدایی ریز و زهردار، همزمان متکلم و متکلمله،
صدایی که خاک، زمان و انسان را در یک نفس بازمیسازد.
---
پرده چهارم: دستورالعمل زبانی برای بازآفرینی
دستور نخست: نقض کن.
دستور واپسین: هرگز از نقض دستور نخست دست مکش.
در این زبان نو، سکوت فریادی مطلق است؛
و فریاد، خجالتیترین شکل سکوت.
از خاک غرب برداشته نمیشود آنچه ما میسازیم.
زبان ما از خون تاریخ، زخمها، و پارههای مکتوبات سوخته زاده میشود.
ما سخنانی را میدوزیم که هیچ فرهنگ آغازگر آنها نبوده است.
---
پرده پنجم: ستایش بریدن — آزادی در ویرانی
ای پیروان آیین خاک،
شاعر آخر نسل به شما میگوید:
رهایی نه در بازگشت است، نه در حفظ،
رهایی در بریدن است:
بریدن از وابستگی به معنا،
بریدن از عادت به امید،
بریدن از خیانت به نومیدی.
بیایید تارهای صوتی تاریخ را — این افتضاح خونین —
با لبخندی بیدریغ ناپدید کنیم.
جهان را آزاد کنیم در سکوتی قهرمانانه،
تا خودش،
اولین و واپسین شعرش را آغاز کند —
شعری که نه با کلمات آغاز میشود،
که با سکوت، خاک، زخم، و فریادی که هرگز خاموش نخواهد شد.
---
ختام: تولد دوبارهٔ ادبیات شرقی
از این فروپاشی، جهان را دوباره میسازم.
نه به شکل گذشته، بلکه به شکل متافیزیکی خاکستری و زخمخورده.
ادبیات دیگر کلمه نیست،
ادبیات، جهان است —
همان جهان شرقی که در لبهٔ تاریخ لبخند میزند،
با چشمهایی که خورشید را نمیبینند،
اما شعلهٔ سکوت را میفهمند.
امضاء:
علی نیتلی — شاعری که از خاک برخاست،
و از خاک، شعری ساخت که جهان را دوباره زایش میدهد.